اگر حوا بدانستی ز رنگت
سترون* ساختی خود را ز ننگت
سترون* ساختی خود را ز ننگت
سیاهیْ جانت ار محسوس گشتی،
همه عالم شدی زنگی ز زنگت
همه عالم شدی زنگی ز زنگت
تو آن ماری که سنگ از تو دریغ است!
سرت را کس نکوبد جز به سنگت
سرت را کس نکوبد جز به سنگت
اگر دریا درافتی ای منافق!
ز زشتی کی خورد مار و نهنگت؟
ز زشتی کی خورد مار و نهنگت؟
مرا گویی که از معنی نظر کن
رها کن صورت نقش و پلنگت
رها کن صورت نقش و پلنگت
چه گویم با تو ای نقش مزور
چه معنی گنجد اندر جان تنگت؟
چه معنی گنجد اندر جان تنگت؟
هوای شمس تبریزی چو قدس است
تو آن خوکی که نپْذیرد فرنگت
*سترون يعني عقيم.
"غزليات شمس"
بدون شرح!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر