۱۳۸۹ اسفند ۸, یکشنبه

عكس پرسنلي با لبخند!

علاوه بر سوتي‌هايي كه دوستان در كارت شهيد ژاله يافته بودند. به نظر مي‌رسد به يك مورد مهم ـ كه سوتي بزرگي است ـ توجه نشد.
خوب به عكس شهيد ژاله نگاه كنيد، او دارد لبخند مي‌زند! پرسش اينجاست:
آيا هيچ كس با لبخند عكس پرسنلي مي‌گيرد و آيا هيچ ارگاني چنين عكسي را مي‌پذيرد؟!
گويا دليل اسكن نكردن كارت با كيفيت خوب هم همين بوده است.
اين هم  عكس كارت در خبرگزاري فارس

خداوند هر روز كودتاگران را رسواتر مي‌كند.

.. و مكروا و مكرالله...

۱۳۸۹ اسفند ۶, جمعه

تو آن ماری که سنگ از تو دریغ است!

اگر حوا بدانستی ز رنگت   
                   سترون* ساختی خود را ز ننگت    
سیاهیْ جانت ار محسوس گشتی،   
                همه عالم شدی زنگی  ز  زنگت    
تو آن ماری که سنگ از تو دریغ است!   
               سرت را کس نکوبد جز به سنگت    
اگر دریا درافتی ای منافق!   
              ز زشتی کی خورد مار و نهنگت؟    
مرا گویی که از معنی نظر کن   
                  رها کن صورت نقش و پلنگت    
چه گویم با تو ای نقش مزور   
                 چه معنی گنجد اندر جان تنگت؟    
هوای شمس تبریزی چو قدس است    
تو  آن  خوکی  که  نپْذیرد  فرنگت 


*سترون يعني عقيم.


"غزليات شمس"

بدون شرح!

۱۳۸۹ اسفند ۳, سه‌شنبه

بنده، نگران زباله دان تاريخ هستم!!

مي‌دانم كه رژيم ايران هم به زودي ـ مانند ديگر رژيمهاي ستمگر و ديكتاتوري ـ به زباله دان تاريخ خواهد پيوست، براي همين دلم به حال زباله‌دان تاريخ مي‌سوزد كه مجبور است چنين زبالۀ متعفّن و چندش آوري را تحمّل كند!!
همين.

رخصت طلبيدن دكتر سروش از خداوند!

دكتر عبدالكريم سروش، روشنفكر ايراني، در پايان نامۀ اخيرش كه به مناسبت شكنجه شده دامادش آن را نوشته است، مي‌نويسد:

        ... بار خدایا
از غزالی آموخته‌ام که هیچ‌کس را لعنت نکنم حتی یزید را، اما اینک فروتنانه
از تو رخصت می طلبم تا بر جمهوری کافرپرور اسلامی ایران، لعنت و نفرین  بفرستم.
خداوندا به احسانت به حق نور تابانت
مگیر 
آشفته می گویم که جان بی تو پریشان است
تو مستان را نمی گیری پریشان را نمی گیری          
خنک آن را که میگیری که جانم مست ایشان است
وگر گیری ور اندازی چه غم داری؟ چه کم داری؟      
که عاشق هر طرف این جا بیابان در بیابان است

عبدالکریم سروش
اسفند 1389

اخوان المسلمين يا اغفال المسلمين؟!

دربارۀ حزب اخوان المسلمين، سخن فراوان است، افراد اين حزب اگرچه به ظاهر سنّي هستند،امّا در عمل به مذهب اهل سنّت مقيّد نيستند. مثلاً در مذهب اهل سنّت،"تقيه" حرام است،اما آنچه براي اعضاي اخوان مهمّ است،مصلحت حزب است، آنها براي رسيدن به اهداف خود، مذهب را وسيله ساخته‌اند، بنابراين به راحتي تقيه مي‌كنند و به دروغ مصلحت آميز و هر چيز ديگر متوسّل مي‌شوند.
اخيراً در جايي خواندم كه علماي مستقل اهل سنّت، و مسلمانان سنّي، اين حزب را «اغفال المسلمين» مي‌خوانند!
در برخي منابع هم به ارتباط اين حزب با انگليس اشاره شده. رهبران اين حزب در جريان انقلاب اخير مصر،كوشيدند با انتشار بيانيه و ايراد سخنراني‌هاي باب ميل مردم  و دموكراسي‌خواهان جايي براي خود باز كنند و به آرزوي ديرينه‌اشان يعني تشكيل حكومت دست يابند؛ امّا گمان مي‌كنم مردم مصر به خوبي اينها را شناخته‌اند  و ـ به اميد خدا ـ به دام اين حزب نخواهند افتاد. 
به اين عكس نگاه كنيد:
يكم اسفند ماه 89 كمال اللهياوي عضو ارشد اخوان المسلمين در ديدار با خامنه‌اي:
عكس، سخن مي‌گويد!
اخوان المسلمين ابتدا سخنان خامنه‌اي را در مورد اسلامي بودن انقلاب مصر رد كردند و سپس او را امام خواندند و پس از آن هم عضو ارشدشان را براي اظهار ارادت به خدمت امام!! فرستادند! 
 
اين عكس در ديدنيهاي گويا هم آمده است.

گمان نمي‌كنم توضيح ديگري لازم باشد!

وقتي خداوند جانيان را رسوا مي‌كند!(دليل كشتن شهيد ژاله)

به نوشته‌ها و عكس‌هاي روي اين پوستر دقّت كنيد:





بله، غرض از كشتن ژاله،سلامت آقا بوده است!

داد بسيجي‌ها هم درآمد: صانع ژاله بسيجي نبود

اين روزها رسانه‌هاي دولتي با تبليغات فراوان سعي مي‌كنند شهيد صانع ژاله را يك بسيجي مخلص! معرّفي كنند.
همه مي دانيم كه او بسيجي نبوده، شواهد بسياري وجود دارد كه كارت او ساختگي است و...
آنچه بيش از همه جالب است اين است كه اخيراً يك بسيجي دو آتشه دادش درآمده و در وبلاگ خودش نوشته است:

به عنوان هم دانشگاهی و هم دانشکده ای شهید «صانع ژاله»، لازم می بینم تاسف خودم را از اصرار بیش از اندازه بر بسیجی و حزب اللهی خواندن او ابراز کنم. راستش به جهت اینکه رشته او با رشته من مغایر است و من هم به جهت اشتغال و گرفتاریهای زندگی، به جز حضور در کلاسها، وقت زیادی را در دانشکده (دانشکده سینما-تئاتر) نمی گذرانم، صانع ژاله را مستقیما نمی شناختم اما اینقدر می دانم که او لااقل در ماههای آخر حیاتش، حزب اللهی و بسیجی به معنای متعارفش نبوده است. . اگر مبنا، ماهها و سالهای آخر حیات او باشد و «میزان وضعیت فعلی افراد»، واقعیت چیز دیگری است.

شب تاريك و بيم موج و...


اين وبلاگ جايي است براي يادداشت‌هاي من: يك گرفتار در ميان تاريكي شب و بيمِ موج و گرداب...